چاک وپنر؛ ماجرای بوکسوری که مبارزه اش با محمد علی کلی منبع الهام فیلم «راکی» شد

چاک وپنر؛ ماجرای بوکسوری که مبارزه اش با محمد علی کلی منبع الهام فیلم «راکی» شد

چاک وپنر گرچه در مارس سال ۱۹۷۵ عنوان قهرمانی مسابقات بوکس سنگین وزن جهان را به محمد علی کلی باخت، اما مسابقه ی بوکس پرحرارت آن ها منبع الهام سیلوستر استالونه برای نگارش فیلمنامه ی فیلم «راکی» شد.

وقتی چاک وپنر برای مبارزه با محمد علی کلی پا به رینگ گذاشت، بیشتر تماشاگران تصور می کردند محمد علی خیلی زود کارش را خواهد ساخت. وپنر کُند و ناشی بود و محمد علی در مبارزه دست بالا را داشت. آن روز ۲۴ مارس سال ۱۹۷۵ بود و اولین مشت بزرگ آن مسابقه را وپنر فرود آورد.

وپنر یکباره به حریف محبوب تماشاگران بدل شد. او چیزی از خود به نمایش گذاشت که در هیچ مبارز دیگری دیده نشده بود – این حس که هر کسی می تواند یک حریف قابل باشد. از آن لحظاتی بود که یک مرد را تبدیل به اسطوره می کند و همه ی این ها در برابر چشمان یک اسطوره ی دیگر رخ داد.

در نقطه ی دیگری، در سالن سینمایی در لس آنجلس، یک بازیگر و فیلمنامه نویس تازه کار در حال تماشای پخش زنده ی این مبارزه بود. او همان سیلوستر استالونه بود. استالونه آنچنان شیفته ی قاطعیت وپنر شد که از آن برای نوشتن داستان خود درباره ی یک بوکسور الهام گرفت. نام این داستان «راکی» شد و استالونه را به درجات بالایی رساند که اغلب بازیگران هالیوود تنها می توانند خواب دستیابی به آن را ببینند.

گرچه در نهایت شهرت شخصیت راکی بالبوآ از شهرت مردی که از او الهام گرفته شده بود فراتر رفت، اما داستان زندگی چاک وپنر کمتر از آن دراماتیک یا الهام بخش نیست.

چاک وپنر چگونه بوکسور شد

چاک وپنر در سال ۱۹۳۹ در شهر نیویورک به دنیا آمد، اما در بندرگاه شهر صنعتی کوچک بایون در ایالت نیوجرسی بزرگ شد. پدرش، چارلی، یک بوکسور حرفه ای بود اما وپنر فوراً دنباله روی راه پدرش نشد.

وپنر در جوانی ابتدا به سمت ورزش بستکبال کشیده شد. سال ها بعد، پس از پیوستنش به ارتش بود که وپنر به علاقه اش به بوکس پی برد. او در ۱۷ سالگی به سپاه تفنگداران نیروی دریایی آمریکا پیوست.

وپنر در سال ۲۰۰۸ در مصاحبه ای گفت: «آن زمان مثل حالا نبود و پیوستن به ارتش چیز فوق العاده ای به نظر می آمد.»

وپنر به تیم بوکس نیروی دریایی پیوست، بیشتر به این خاطر که می توانست غذای بیشتری بخورد، یک روز تعطیل بیشتر داشته باشد و زمان بیشتری ورزش کند.

او قوی ترین عضو تیم نبود اما توان تحمل مشت های بیشتری را داشت. یک دلیل آن بزرگ شدن در خیابان های خشن شهر بایون بود.

وپنر گفته: «من عاشق آن مبارزه های نیروی دریایی بودم. هر کاری که دل تان می خواست می توانستید بکنید، به شرط اینکه بعد از ۳ راند دوام می آوردید. مسابقه ی دوام آوردن بودند.»

اما وپنر تا پایان عمر در نیروی دریایی نماند. بعد از اتمام دوران خدمتش در ۲۰ سالگی، وپنر به عنوان نگهبان شیفت شب و نگهبان کلاب های شبانه مشغول کار شد تا هزینه ی همسر و ۲ فرزندش را تأمین کند. او در آن زمان به طور حرفه ای بوکس کار نمی کند اما به دلیل شغل هایش گهگاه درگیر نزاع می شد.

او یک بار گفته بود: «من در دستشویی ها، باجه های تلفن و کوچه پس کوچه ها شکست ناپذیر بودم.»

در یکی از روزهای سال ۱۹۶۴، مربی بوکس لیگ ورزش پلیس آمریکا به سراغ وپنر رفت و به او گفت که به دنبال یک ورزشکار سنگین وزن برای شرکت در مسابقات بوکس گلدن گلاوز می گردد. وپنر دلیلی برای رد کردن پیشنهاد آن مرد نداشت و ۴ ماه بعد او قهرمان مسابقات گلدن گلاوز شد.

با این حال، در سال ۱۹۷۰ بود که فعالیت وپنر در ورزش بوکس واقعاً اوج گرفت.

فعالیت حرفه ای چاک وپنر

در سال ۱۹۷۰، چاک وپنر به همراه سانی لیستن، که ۸ سال پیش از آن قهرمان مسابقات بوکس سنگین وزن شده بود، پا به رینگ گذاشت. لیستن در سال ۱۹۶۴ و ۱۹۶۵ دو بار به محمد علی کلی باخته بود و هنوز سعی داشت دوباره ی جایگاه سابق خود را به دست آورد.

مسابقه ی بی رحمانه ای بود و صورت وپنر را پر از خون کرد. چنین شکستی اعتبار اغلب افراد را به عنوان یک حریف می گیرد، اما برای وپنر اینگونه نبود. روز بعد روزنامه ها تیتر زدند: «بلیدر (کسی که از او خون می رود) بایون به لیستن باخت.»

وپنر گرچه آن مسابقه را باخته بود اما یک لقب گرفته بود و به همراه آن شهرتی فزاینده.

وپنر گفته: «شروع کردم به معروف شدن و کم کم داشت از بوکس خوشم می آمد.»

با این حال، وپنر در نهایت یک مبارز تازه کار بود. آن مبارزه او را در شهرش معروف کرد – مردم او را در کلاب ها به جا می آوردند و به بخش های ویژه راهش می دادند – اما هنوز به سطح ملی نرسیده بود.

همه چیز زمانی تغییر کرد که سر و کله ی دان کینگ پیدا شد.

مبارزه ی معروفی که منبع الهام فیلم «راکی» شد

در سال ۱۹۷۵، روزنامه ها خبر مبارزه ی محمد علی کلی با چاک وپنر را اعلام کردند. برای طرفداران ورزش بوکس خبر مهیجی بود، اما شاید از همه بیشتر برای خود وپنر مهیج و غافلگیرانه بود.

از قرار معلوم، دان کینگ، برگزار کننده ی مسابقات بوکس، این مبارزه را ترتیب داده بود و هیچکس زحمت مطلع کردن وپنر از آن را به خود نداده بود. صبح روز بعد، وپنر به سراغ مدیر برنامه هایش، آل بریومن رفت و از برگزاری این مبارزه اطمینان حاصل کرد.

بریومن به وپنر گفت که وسایلش را جمع کند چرا که تا چند روز دیگر باید به اردوی آماده سازی برود.

این اولین بار در دوران فعالیت وپنر در ورزش بوکس بود که او واقعاً برای یک مبارزه تمرین می کرد. اما از آنجایی که قرار بود که ۱۰۰ هزار دلار از آن مسابقه به دست آورد، برای شروع خوب به نظر می رسید.

وپنر می دانست که احتمالاً محمد علی او را جدی نخواهد گرفت. با این حال، طوری تمرین کرد که گویی قرار بود هر طور هست این مبارزه را ببرد. او آنچنان اعتماد به نفس بالایی داشت که شعری به نام «خداحافظ علی، سلام بر چاک» نوشت و آن ها در نشست خبری پیش از مسابقه خواند.

محمد علی به وضوح از آن شعر خوشش نیامد، چرا که زمانی که دو بوکسور پا به رینگ گذاشتند، محمد علی به طرف وپنر رفت و به او گفت: «به حسابت می رسم!» وپنر هم با همان لحن گفت: «حتماً این کار را بکن!»

محمد علی و وپنر ۹ راند به یکدیگر مشت پرتاب کردند و به نظر می رسید هیچ کدام آن ها قصد کوتاه آمدن ندارد. بعد از آن، وپنر مشتی به سینه ی محمد علی، درست در زیر قلبش زد که او را نقش زمین کرد. این حرکت تماشاگران را طرفدار وپنر کرد. او در آنجا یک نگهبان کلاب های شبانه بود که محمد علی کلی را به زانو درآورده بود.

اما مبارزه در آنجا تمام شد. محمد علی خشمگین بود. او به رینگ بازگشت و وپنر را بی رحمانه هدف مشت هایش قرار داد. او یکسره به وپنر مشت می زد و رهایش نمی کرد. وپنر اما عقب نشینی نکرد.

در نهایت، داور مسابقه، تونی پرز به مبارزه پایان داد.

وپنر گفته: «بعد از اینکه ناک داون شدم، تونی پرز به من گفت که دارد خون زیادی از من می رود. من گفتم: “امکان ندارد کوتاه بیایم. اجازه بده مبارزه را تمام کنم. من خوبم.” پرز گفت: “باشد چاک. بگو چند تا انگشتم بالا است؟” من هم پرسیدم: “چند بار فرصت حدس دارم؟”»

تقریباً ۱۹ ثانیه از راند پانزدهم مسابقه باقی مانده بود که تونی پرز پایان مسابقه را اعلام کرد. محمد علی پیروز مسلم مسابقه بود اما وپنر قهرمان مردم شد. علیرغم شکستش در مبارزه، تماشاگران نام او را فریاد می زدند.

و کیلومترها دورتر در لس آنجلس، سیلوستر استالونه که در یک سالن سینما این مبارزه را تماشا کرده بود، منبع الهامش را پیدا کرد.

بدون نظر

ورود